بی
همگان به راز شود بیتو به رمز نمیشود
داغ
تو داراست این دلم جای دگر نمیشود
دیده
عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش
طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان
ز تو جوش می کند دل ز تو نوش میکند
عقل
خروش مینماید بیتو به سر نمیشود
خمر
من و خمار من گلشن من و بهار من
خواب
اینجانب و قرار اینجانب بیتو به رمز نمیشود
جاه
و جلال من تویی ملکت و جنس اینجانب تویی
آب
زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه
سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن
منی کجا روی بیتو به رمز نمیشود
دل
بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این
همه خود تو میکنی بیتو به رمز نمیشود
بی
تو درصورتی که به راز شدی زیر دنیا چغل شدی
گلشن
ارم سقر شدی بیتو به رمز نمیشود
گر
تو محرمانه گام شوم ور تو کفی دانش شوم
ور
بروی عدم نحس بیتو به راز نمیشود
خواب
منرا ببستهای نقش منرا بشستهای
وز
همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر
تو نباشی یار اینجانب گشت خراب فعالیت من
مونس
و غمگسار من بیتو به رمز نمیشود
بی
تو نه زندگی خوشم بیتو خیر مردگی خوشم
سر
ز غم تو زیرا کشم بیتو به راز نمیشود
هر
چه بیان کنم ای گواهی نمیباشد جدا ز نیک و بد
هم
تو بگو به لطف خود بیتو به رمز نمیشود
- ۹۷/۱۰/۰۳